شلیک به تنوّع زیستی ایران!

darvish

محمد درویش

بهمن 91

عضو هیات علمی موسسه تحقیقات جنگل ها و مراتع کشور و رییس گروه تحقیقاتی مولفه های اقتصادی اجتماعی بیابان زایی

به نقل از خبر آنلاین

9 سال پیش، اتحادیه جهانی حفاظت از طبیعت (IUCN) در گزارش سال 2004 خود، جهانیان را شگفت‌زده و یا شاید بهتر است گفته شود: "بهت زده" کرد! این معتبرترین نهاد محیط زیستی دنیا که وظیفه‌ پایش گونه‌های در معرض خطر انقراض را با انتشار سالانه‌ سیاهه‌ ‌سرخ (red data1) دارد، در آن گزارش چنین آورد: «شتاب انقراض کنونی گیاهان و حیوانات در شرایط امروز کره‌ زمین، 100 تا هزار برابر سریع‌تر از میزان طبیعی انقراضی است که تا پیش از ظهور نقش انسان به عنوان عامل اصلی انقراض وجود داشت.» به عبارتی ساده‌تر، دانشمندان آی یو سی ان هشدار دادند که انسان‌ها، دست کم 100 برابر سرعت نابودی زیگونگی یا تنوع زیستی را در زمین افزایش داده‌اند.

 در تأیید این مدعا، اندکی بعدتر نتایج پژوهش‌ها و بررسی‌های میدانی 20 هزار اکولوژیست بریتانیایی منتشر شد که با هزینه دولت انگلستان، سطح تنوع زیستی در این شبه جزیره ثروتمند را بین سال‌های 1974 تا 2004 مورد بررسی قرار داده بودند و معلوم کردند که در طول 40 سال یاد شده، دست کم 70 درصد از گونه‌های پروانه، 54 درصد از گونه‌های پرنده و 28 درصد از تنوع گونه‌ای گیاهی از بین رفته است (2). این در حالی است که در آغاز هزاره‌ سوم، پروفسور ای ویلسون، زیست شناس برجسته دانشگاه هاروارد به صراحت گفته بود: «تا دو دهه‌ دیگر، سرعت انقراض گونه‌ها در زمین 10 هزار برابر بیشتر از میزان طبیعی انقراض شتاب خواهد گرفت.» اظهار نظری که در زمان انتشار، البته بسیاری آن را بیش از حد بدبینانه دانستند. اما حدود دو سال و سه ماه پیش، یعنی در اکتبر 2010، سیمون استوارت، رئیس کمیسیون بقای گونه‌ها در آی یو سی ان در مورد برآورد دکتر ویلسون چنین گفت: «همه شواهد نشان می‌دهد که او درست می‌گوید

 در حقیقت ما اینک وارد دوره‌ای شده‌ایم که از آن با عنوان دوره «انسان زادی» یاد می‌شود؛ دوره‌ای متأثر از فعالیت‌های متراکم انسانی که به هیچ وجه با 5 دوره انقراض تاریخی گذشته در زمین که آخرین آن، نیستی دایناسورها را در بر داشت، قابل مقایسه نیست؛ زیرا اینک این فعالیت‌ها و فشارهای انسانی در حوزه صنعت، زراعت، دامداری، شکار، ماهیگیری و رشد نفوس آدمی است که به عنوان مهم‌ترین دلایل شتاب گرفتن انقراض از آن یاد می‌شود (3). حتی چندی پیش، لستر براون – نویسنده نامدار دنیای محیط زیست – در یکی از آخرین کتاب‌هایش ضمن اشاره به پژوهش پل مک کریدی، درباره نسبت وزنی انسان و دام‌ها و حیوانات اهلی‌اش در مقایسه با وزن همه‌ مهره‌دارانی که در هوا و خشکی زندگی‌ می‌کنند، گفت: در ده هزار سال پیش، این مقدار فقط یک دهم درصد بوده، در حالی که اینک به 98 درصد رسیده است! (4) یعنی وزن همه‌ پرندگان و چرندگان ساکن در خشکی‌ها، همه‌ فیل‌ها و زرافه‌ها و پلنگ‌ها و گرازها و یوزها و ببرها و خرس‌ها و گرگ‌ها و روباه‌ها و خرگوش‌ها و خلاصه وزن همه‌ مهره‌داران عالم، اینک به دو درصد وزن انسان و دام‌ها و دیگر حیوانات اهلی کرده و خانگی‌اش نمی‌رسد! چه سندی از این گویاتر که نشان دهد و ثابت کند تا چه اندازه و پرشتاب داریم مرگ زندگی را در زمین سرعت بخشیده و رقم می‌زنیم؟


shekar

 


در چنین شرایطی می‌خواهیم ببینیم اوضاع در سرزمینی که بیشتر دوستش داریم، در ایران عزیزمان چگونه است؟

 

راست این که زیگونگی حیات در وطن هم، حال و روز خوشی ندارد. این واقعیتی است که همه بر آن مهر تأیید می‌زنند (5)؛ چه مسئول دولتی و متولّی موضوع، چه فعالان و کارشناسان محیط زیست (6) و چه حتا شکارچی‌هایی که همچنان در پی گرفتن عکس یادگاری در کنار لاشه‌ وحوشی هستند که شمارشان شتابان در حال کاهش است. فارغ از جستارهای اخلاقی و آموزه‌هایی که بر رعایت حق حیات برای همه‌ جانداران روی زمین تأکید می‌کند و در بیانیه‌ جهانی حقوق حیوانات که در سال 1978 در یونسکو منتشر شد هم مستتر است، جای پاسخی سزاوارانه بر این پرسش خالی است که به راستی آیا اگر فرهنگ شکار و شکارگری در این سرزمین محو می‌شد، می‌توانستیم با اطمینان از محو خطر نیستی تنوع زیستی در ایران‌زمین سخن گوییم؟ به بیانی ساده‌تر، متهم شماره یک در کاهش معنی‌دار شمار وحوش کیست و در این میان، چه سهمی از تشدید این بحران متوجه یک میلیون و پانصد هزار قبضه سلاح ثبت شده‌ و لابد هزاران سلاح ثبت‌نشده و غیرمجازی است که به سمت زیستمندان ساکن در طبیعت ایران نشانه رفته است؟

 این البته پرسشی است که باید سازمان حفاظت محیط زیست کشور بر مبنای یک سامانه‌ پایش و سرشماری پیوسته و منظم از وحوش ایران انجام می‌داد و همه ساله تغییرات شمار وحوش، ظرفیت برد و میزان احتمالی حیوانات مازاد را به تفکیک هر زیستگاه اعلام می‌کرد. با این وجود، سالهاست که این سازمان از انجام چنین کاری بازمانده یا بازداشته شده است! و عملاً اعلام می‌شود که آمار دقیقی از شمار وحوش موجود در کشور، چه در مورد مهره‌داران خشکی‌زی، چه آبزی و چه در مورد پرندگان وجود ندارد. بنابراین، در چنین شرایطی که آماری رسمی و دقیق از شمار جانوران هدف شکار وجود ندارد، چگونه است که ادارات کل محیط زیست در استان‌های کشور هر ساله، تعدادی مجوز شکار برای شکارچیان داخلی و خارجی صادر می‌کنند؟ درست مثل ماجرای ترافیک و آلودگی هوای تهران که منجر به ایجاد طرح محدودیت تردد خودروهای شخصی در مناطق مرکزی شهر شد؛ ولی همزمان مجوزهایی چاپ و منتشر شد تا در قبال گرفتن وجهی معین، اجازه دهند تا افراد با خودروهای شخصی خود در محدوده طرح ترافیک تردد کنند!

 پرسش این است که اگر نمی‌دانیم چه تعداد کل و بز و قوچ و میش و آهو و جبیر داریم، و اگر نمی‌دانیم ظرفیت نگهداری یا برد بوم‌شناختی هر زیستگاه برای هر علفخوار چقدر است، چگونه و مبتنی بر کدامین روش فنی و علمی اقدام به صدور پروانه شکار می‌کنیم؟

 به نظرم نخستین وظیفه‌ معاونت طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، ارایه‌ تخمینی دقیق و مبتنی بر روشی علمی از شمار گونه‌های حیات وحش به تفکیک هر یک از مناطق چهارگانه تحت امرش است. این آمارها باید سالانه اعلام شود تا بتوان عملکرد هر مجموعه‌ مدیریتی و برنامه‌های اجرا شده‌اش را به درستی نقد کرده و مورد قضاوت قرار داد. اما وقتی نمی‌دانیم شمار وحوش در ابتدا و انتهای مدیریت محمد هادی منافی، معصومه ابتکار چه تغییری با فاطمه جوادی و یا محمدجواد محمدی‌زاده داشته است، چگونه می‌شود با خط کشی دقیق، عیار موفقیت را در کارنامه‌ چهار رییس پیشین در حوزه حیات وحش جانوری محک زد؟

 اینجاست که آدمی حس می‌کند که شاید عمدی در کار است تا آمارها منتشر نشود و سرشماری‌ها از وحوش ناقص و محرمانه باقی ماند تا بلکه نشود مدیری را بابت عملکرد چهار یا هشت ساله‌اش به چالش گرفته و مورد پرسش قرار داد. این در حالی است که مردم و به ویژه محلی‌ها در البرز و زاگرس و دیگر زیستگاه‌های مشهور کشور، هر از چندگاه مردانی را در گروه‌های چند نفره و مجهز که دارای پروانه‌ها و مجوزهای لازم هم هستند، می‌بینند که آزادانه و فارغ‌البال به شکار مشغولند و از حمایت‌های قانونی ویژه هم برخوردارند و نگویید که نیستند که کسی دیگر باور نمی‌کند! می‌کند؟

 به عنوان مثال، اگر آمار نداریم، چگونه است که مثلاً در یک سال، مانند سال 1387 فقط 61 مجوز شکار چهارپا صادر می‌شود و بلافاصله در سال بعدش، با بیش از 10 برابر رشد، تعداد مجوزهای صادر شده به 687 عدد افزایش می‌یابد. این سردرگمی و بی‌نظمی ناشی از چیست؟

 نگارنده پس از بررسی‌های فراوان و رایزنی‌های متعدد سرانجام توانسته به برخی از نتایج سرشماری وحوش کشور در طول پنج سال گذشته دست یابد که البته رسمی نیست، اما به نظر می‌رسد که از واقعیت هم به دور نباشد. بر بنیاد این آمارها، شمار جبیر از 2371 قلاده در سال 1386 به 2323 قلاده در سال 1390 کاهش یافته است. اما شمار آهو در همان محدوده زمانی از 11320 به 17899 افزایش یافته، در مورد کل و بز، اما روند کاهنده بوده و شمار آنها از 40302 به 37858 کاهش یافته و دست آخر آن که شمار قوچ و میش سراسر کشور از 46332 به 53477 افزایش یافته است. به دیگر سخن، در هر 71029 هکتار از خاک ایران، یک جبیر وجود دارد. این نسبت برای آهو، 9218 هکتار، برای هر کل و بز، 4358 هکتار و دست آخر آن که برای هر قوچ و میش 3085 هکتار است. این در حالی است که در هر دو هکتار از خاک ایران، یک انسان زندگی می‌کند؛ یعنی شمار انسان‌ها از شمار پرتراکم‌ترین علفخوار موجود در ایران که قوچ و میش باشد، بیش از 1500 برابر یا 150 هزار درصد بیشتر است! نسبتی که برای جبیر به بیش از سه میلیون و پانصدهزار درصد می‌رسد!

 و غم‌انگیزتر آن که در چنین شرایطی، دست کم یک میلیون و پانصد هزار قبضه اسلحه، 45 میلیون گلوله سربی (30 تیر برای هر اسلحه در سال) و 300 میلیون ساچمه (200 ساچمه برای هر تفنگ) به صورت بالقوه به سوی همین تعداد اندک علفخوار موجود در کشور نشانه رفته است. یعنی به صورت میانگین، موجودیت هر علفخوار ایران ( که مجموع‌شان به 111557 می‌رسد) سالانه با 3093 گلوله سربی یا ساچمه‌ای که به سمتش نشانه رفته است، تهدید می‌شود. این درحالی است که در این محاسبه به دیگر عوامل تهدیدکننده حیات علفخواران، از جمله تصادف در جاده‌ها، تصرف زیستگاه‌ها، تخریب پوشش گیاهی، کمبود آبشخور، بیماری، فعالیت رو به گسترش دامداری‌های سنتی و صنعتی و ... اشاره نشده است. همچنین در این محاسبه، به خبرهایی که اشاره می‌کند سالانه ده‌ها نفر از شکارچیان حرفه‌ای از دیگر کشورهای جهان و نیز شیوخ متمول آن سوی خلیج فارس برای شکار یا زنده‌گیری حیوانات موجود در ایران، وارد کشور شده و می‌شوند، پرداخته نشده و صرفنظر گردیده است.

 فرجام سخن:

 یکبار دیگر بیاییم و کلاه خویش را قاضی کنیم؛ شاید شکار مهم‌ترین دلیل نابودی حیات وحش ایران در شرایط کنونی نباشد، اما قبول کنید که عامدانه‌ترین و ناجوانمردانه‌ترین دلیلی است که هیچ یک از موازین و آموزه‌های اخلاقی و محیط زیستی نیز آن را تأیید نمی‌کند.

 ما باید اجازه دهیم تا فرزندان این آب و خاک هم، همچنان از موهبت حضور و تماشای خرامیدن یوزها، پلنگ‌ها، جبیرها، آهوها و دیگر جانداران ارزشمند وطن برخوردار باشند و به پایان بریم این همه آزمندی و خودخواهی را.

 به خدا ما فرزندان فردوسی بزرگ هستیم که هزار سال پیش در چشم و گوش‌مان نوشت و زنهار داد:

 سیاه اندرون باشد و سنگ دل

 که خواهد که موری شود تنگ دل

 آیا شناسه‌های سیاه بختی و سیاه اندرونی را در جامعه‌ امروز ایران و جهان نمی‌بینیم؟ بس کنید و بس کنیم این رویه‌ خونریزانه را ...

 همین و تمام.

 

[1] http://en.wikipedia.org/wiki/IUCN_Red_List

[2] http://www.guardian.co.uk/science/2004/mar/19/taxonomy.science

 [3] http://www.phce.org/environment/545-1389-11-30-22-23-38.html

  [4] http://mohammaddarvish.com/desert/archives/8040

  [5] http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1607290

[6] http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1410305

 

بدسامان یافتگی‏ی گردشگری در کشور ما موضوعی کاملاً آشکار است.در شرایطی که همه جا صحبت از جهانگردی به عنوان یکی از بزرگترین صنعت‏های جهان است و انواع منافع اقتصادی- اجتماعی آن از جمله اشتغال، درآمد ارزی، تنوع اقتصاد محلی، ارتباطات فرهنگی و ... را مطرح می‏کنیم و از این که کشورمان در ردیف ده کشور نخست جهان از نظر منابع گردشگری است بر خود می‏بالیم،دستیابی به حدود فقط دو دهم درصد از بیش از 800 میلیون گردشگر بین‏الملل، یک شاهد غیرقابل کتمان برای این ادعا است. طی دهه اخیر تمامی برنامه‏ریزی‏ها، تبلیغات و جهت‏گیری‏های سازمان متولیمدیریت جهانگردی کشور برروی رشد، متمرکز شده است. اما روشن نیست کدام نوع از رشد را خواستاریم؟ گردشگری انبوه؟ گردشگری پایدار متکی به بخش خصوصی؟ و یا گردشگری جامعه‏محور؟ اساساً به نظر می‏رسد بر سر آن که گردشگری چیست؟ اجزای تشکیل دهنده آن کدامند؟ اتفاق نظر نداریم. وقتی ابعاد این اجزاء را تحلیل می‏کنیم تفاوت دیدگاه‏هایمان روشن‏تر می‏شود. مثلاً برخی ممکن است گردشگری را سفری تفریحی برای بازدید از مناظر بدیع طبیعی و فعالیت در هوای آزاد بدانند، در حالی که بعضی دیگر آن را متشکل از دفاتر خدمات سفر و سیستم‏های ترابری می‏دانند. درعین حال گروهی دیگر گردشگری را کل همپیوند شده ای متشکل از همه این عوامل باضافه بسیاری عوامل دیگر تعریف کنند. در هر صورت،گردشگري، اصولا يك فعالیت متکی بر نوآوری و خلاقیت است. ازین روی، جايگزيني‏ی مستمرِ راهبردهايِ کهنه و تنظیم برنامه‏های عملیاتی نوین، در موفقيت اين صنعت، ضرورتی غیرقابل اجتناب است.برای آن که بتوان طرحی نو درافکند باید ماهیتاجزاء این فعالیت، کالبد شکافی و درک شود. وقتی ماهیت گردشگری درک شود امکان بهبود تصویر جامعه به عنوان مقصد گردشگری، فراهم خواهد شد.

عدم وجود زيرساخت‏ها، تسهيلات و خدمات مناسب براي پاسخگويي به تقاضاي بازار گردشگري داخلي (یعنی همه مسافرت‏هاییکه برای گذراندن اوقات فراغت، تفريح، بازديد دوستان و بستگان،زيارت و ... انجام می‏شود)، مشکلاتی (نظیر ترافيک شديد در مسيرهاي اصلي گردشگري کشور، کمبود فضاهاي اقامتي و پذيرايي، تخریب‏های زيست محيطي در مناطق و مقصدهاي گردشگرپذیر، نارضايتي در بين ساکنان محلي، به ويژه در ايام تعطيلات رسمي و پايان هفته‏ها) بوجود آورده است. اين معضلات، که موجب کاهش مطلوبيت سفر براي گردشگران داخلي می‏شودنمادی از رشد گردشگري انبوه،بد ‏برنامه‏گی در استفاده از زمان و مکان‏های گردشگری و مفتون اثرات مثبت اقتصادی جهانگردی بودناست. ناشی از بها دادن بیش از حد به رقم تعداد گردشگران، به جای کیفیت تجربه ای که کسب می‏کنند است. انبوه ويلاها و واحدهاي اقامتي خصوصي در مناطق خوش آب و هوا و برخوردار از مناظر زیبای طبیعی، به عنوان خانه دوم،از دیگر مظاهر این نوع گردشگری بی برنامه است که هم محیط زیست را بشدت تخریب می‏کند و هم عموم مردم را از کسب لذت از مواهب خدادادی محروم می‏سازد.یک نتیجه ملموس این رویکرد در بسیاری از مناطق زیبای کشور آنست که آنچه دیده می‏شود دیوار است و ویلای خصوصی، کمتر از درخت، سبزه و فضای باز، چیزی نصیب عامه مردم می‏شود. خروج نزدیک به سه ميليون نفر از هم‏وطنان از كشور به مقصد كشورهاي همسايه، امارات متحده عربي و تركيه در سال از دیگر مظاهر سامان نیافتگی توسعهگردشگری کشور است.

گردشگری داخلی، نه تنها در ایران که در تمام جهان در حال توسعه است. علاقمندی مردم به گردشگری داخلی، بازتاب اصالت طلبی و قدر دانی آنان از نقش میراث فرهنگی و حراست از هویت ملی است. بنابراین سرمایه گذاری اندیشمندانه برای ایجاد، بهسازی و توسعه زیرساخت‏های گردشگری داخلی به معنی فراهم سازی زمینه وفاق اجتماعی حول هویت ملی و بسترسازی برای توسعه گردشگری بین‏المللی است. اما این توسعه نمی‏تواند با آئین نامه و دستور، از بالا به پایین تحقق یابد. بلکه تنها با لمس و درک منافع مشترک همه بخش‏های تشکیل دهنده صنعت گردشگری یعنی: حمل و نقل، اقامت و پذیرایی، جاذبه‏ها و رویدادها، تفریح و سرگرمی، اطلاعات و خدمات سفر میسر می‏شود. تا زمانی که این بخش‏ها به عنوان یک کل همپیوند درک نشوند انتظار توسعه، رؤیایی عبث است.

هویت، اصالت فرهنگی، سنت‏ها و فرهنگ بومی ساکنین مقصدهای گردشگری، به شدت مورد دگرگونگی و تباهی اند. این‏ها اساس پتانسیل‏های توسعه گردشگری (یعنی آنچه دیگران برای بازدیدشان به یک مقصد می‏آیند) را تشکیل می‏دهند. شناسایی، معرفی و حفاظت از این پتانسیل‏ها ضرورت توسعه پایدار گردشگری است.

گردشگری پایدار نیز مانند اکوتوریسم (بوم گردی) به یک موضوع رایج تبدیل شده که به گونه‏های مختلفی می‏توان به آن نگاه کرد.پایداری، با این معنا همراه است که به بازیافت مواد و صرفه جویی در مصرف انرژی بپردازیم تا از تأثیرات منفی انسان بر محیط و منابع جلوگیری کنیم.توسعه پایدار برای صنعت گردشگری از این مفهوم نشأت می‏گیرد که زندگی حیوانات (که بشر را نیز شامل می‏شود) با محیط زیست،به صورتی جدایی ناپذیر عجین شده و این موضوع قابل توجهی است. از آنجا که بشر به عنوان موجودی متفکر بر زمین مدیریت می‏کند باید کنترل و رهبری این مسئله که چه منطقه و منبعی تا چه اندازه، مورد استفاده قرار بگیرد را نیز بر عهده بگیرد تا بقای آن در بلند مدت نیز رعایت شود.وقتی قاعده‏ی  پایداری برای توسعه‏ی  جهانگردی نوین استفاده ‏شود،به این معناست که تفریحگاه‏ها موجب فرسایش خاک نمی‏شوند، مکان‏های شکننده و زندگی گیاهی و حیوانی نادر برای استفاده جهانگردان تخریب نمی‏شوند بلکه از آنها به عنوان یک منبع پر ارزش استفاده می‏شود،تأسیسات جوار رودخانه‏ها و هتل‏های ساحلی دیگر آب و سواحل را با فاضلاب خود آلوده نمی‏کنند، مردم با رعایت کدهای اخلاقی، با گردشگران و جوامع کسب و کاری رفتارهای درستی را اعمال است. مع‏الوصف، گردشگری نمی‏تواند تمامی مشکلات کشور را حل و چالش‏های پیش روی را مرتفع کند. بعلاوه، اثرات جهانگردی، فقط محدود به اثرات اقتصادی وداد وستد درجامعه میزبان نیست، بلکه ضرورت دارد بدانیم بازدیدکنندگان چگونه برروی فرهنگ جوامع میزبان تاثیر می گذارند.

اقامت، بزرگترین و مشخص‏ترین بخش صنعت گردشگری است. توسعه ساخت و ساز تأسیسات اقامتی هم محبوب‏ترین قسمت برنامه‏های عملیاتی سازمان‏های متولی مدیریت گردشگری، دولت‏ها ست زیرا نتایج آن سریع، ملموس و مشهود است و می‏تواند به عنوان دلیلی برای نمایش تلاش بخش دولتی  و خصوصی در جهت توسعه گردشگری مورد استناد قرار گیرد و مانع اثر ضربات انتقادی منتقدان شود. در حالیکه فعالیت‏های بنیادی، زمان بَرَند و شاید به این دلیل، ارجحیتی برای متولیان کم طاقت بخش گردشگری کشور ندارند.نا گفته نماند که انواع اشتغالات در بخش هتل‏داری نیز به اندازه انواع تأسیسات اقامتی، متنوع شده اند و سطوح مختلف تخصصی از پذیرش گرفته تا غذا و نوشابه را در بر می‏گیرند.این اشتغال آفرینی، خود جاذبه توجیه کننده روی آوری به هتل سازی است.

یکی از لغات و مقوله‏های جدیدی که وارد فرهنگ و لغت نامه گردشگری شده و جهان را دربر می گیرد، "اکوتوریسم" است. ابعاد معنی و تفسیراکوتوریسم(بوم‏گردی) مانند مبحث جهانگردی پایدار هنوز مبهم است هرچند این دو یکدیگر را همپوشی می‏کنند . اکوتوریسم هم اصولاَ مانند جهانگردی پایدار موجب حفاظت ازمحیط زیست می‏شود، ولی تفاوت‏های آنبا پایداری،توجه و علاقه بازرگانان، توسعه دهندگان، توزیع کنندگان، مدیران تورها و پژوهشگران را جلب کرده است.علیرغم این که به نظر می‏آید اکوتوریسم مبحثی مربوط به دوران اخیر باشد ولی مفهوم تعادل در استفاده گردشگران از منابع، در عین حفظ و نگهداری آن منابع به سال ها پیش برمی‏گردد.یکی از عناصر عملکرد اکوتوریسم نقش شرکت‏های مسافرتی و آژانس‏هاست که نیاز به یک برنامه ریزی بلند مدت دارند.ترتیب دهندگان تورهای گردشگری بوم‏گردی، نسبت به وسعت و میزان مدیریت بازدیدکنندگانشان در محیط‏های خاص بایدبسیار آکاهانه و آینده‏نگر عمل ‏کنند.اگرچه بسیاری از آن‏ها مسؤولیت خود را نسبت به اصول اساسی طبیعت گردی ‏پذیرفته‏اند مع‏هذا گرایش به کاهش هزینه‏ها و تمایل به افزایش درآمد، مانع رعایت بسیاری از استانداردهای حفاظت محیطی است.بطور حتم، همه‏ی نگرانی‏هانمیتواند بکمک استانداردهای برنامه ریزی حل شود اما هرنگاهی به آ ینده‏ی  جهانگردی بدون توجه به برنامه ریزی،موجد مشکلات بالقوه ای خواهد بود.

پديده دیگری که لازمست مورد توجه ذی‏نفعان توسعه گردشگری کشور باشدجهانی شدگی است. جهانی شدن،در واقع فرايندي است كه از در هم آميختن فرهنگي به وجود مي­آيد و از قطب‌هاي جهاني غرب به سمت كشورهاي پيراموني در حركت است.در مسیر خود تغييرات شتابان، گسترده و عمیقی را در همه اشكال زندگي بشر پديد مي‌آورد. به طوري كه به نظر مي‌رسد نه هيچ گوشه‌اي از جهان و نه هيچ بعدي از ابعاد پيچيده زندگي بشر به لحاظ سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي از دست به گريبان شدن با آن در امان نمي‌ماند.

جهاني شدن پی‏آمد‌هاي مثبت زيادي برای كشورهاي در حال توسعه دارد:جلب سرمايه، انتقال اطلاعات، فناوری و توسعه كارآفريني برخی از اشکال این اثرات است. يكي از جنبه‌هاي ظهور سريع جهاني شدن، تغييرات فناوری و فناوری اطلاعات است. اينترنت به بنگاه‏های كوچك (در كشورهاي در حال توسعه) اجازه تبليغ محصولات خود در بازارهاي جديد راداده و قدرت بيشتري براي گردشگري در كشورهاي در حال توسعه فراهم آورده است.

در عصر جهاني شدن، در فرآيند توسعه گردشگري، بازيگراني بطور مستقيم يا غير مستقيم مشاركت دارند. شامل آژانس‌هاي بين‌المللي، بخش خصوصي، گروه هاي بومي، NGO ها و گردشگران. اين بازيگران ارزش‌ها و اهداف خاص خود را دارند كه طبيعتا بر عملكرد آن‌ها تاثير گذار است. این هدف‏ها و منافع، لزوماً همواره همسو نیستند و برای آن که تناقضاتشان مانع توسعه گردشگری نشود لازم است بین آنها سازش‏هایی بعمل آید. چارچوب این سازش‏ها را سیاست‏های کلی مشخص می‏کند.اگر كشور خواستار ورود به بازار گردشگري جهاني باشد و بخواهد مرزهايش را بر روي شرکت های چند مليتي باز كند، ممكن است مجبور به پذیرش کاستن از قدرت حكومت ملی شود.

گردشگري وسیله گران‏بهایی برای توسعه است كه توسط خيلي از كشورها فعالانه‌ دنبال مي‌شود. با این همه تجربه حاکی از آنست که هرگونه توسعه كه در يك مقصد كارآمد است، ممكن است در مقصد ديگر كارآمد نباشد. رابطه بين گردشگري و توسعه يك رابطه چند وجهي است، همانطوريكه نظريه‌ها، ارزش‌ها، نقش‌ها، قدرت، استراتژي‌ها، سياست‌ها، برنامه‌ها، جوامع و محيط‌ها همه و همه در يك سيستم جهاني پويا بر هم تاثير متقابل دارند. كشف اثر اين مفاهيم در درك بهتر ماهيت معضلات و مشکلات توسعه گردشگري كمك شاياني مي‌كند.